سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منتظران همیشه عاشق
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/12/3 توسط الا | نظر

خورشید خانم باچشمهای طلایی رنگش پهنای آسمان را به دنبال ماه جستجو می کرد،ناگهان ماه را در گوشه ای از آسمان پیدا کرد. اورا صدا زدو گفت: ماه من،همدم تنهای من درآسمان، چراتورا دلخسته وبی نشاط می یابم؟ ماه صورت نقره گونش را روبه خورشید کرد وپاسخ داد: چرا من وتو هیچگاه نمی توانیم درکنار هم، درتاریکی یاروشنی آسمان قرار بگیریم؟ چرا با اینکه همدیگر را دوست داریم، زمانی که من هستم تو باید بروی؟ تابش طلایی خورشید، رنگ باخت. این همان سوالی بود که خود نیز بارها در دلش آن را تکرار کرده بود. باصدایی لرزان وغمگین،آرام زیر لب گفت: آتش نهفته در سینه ی من، وجود سپید و حریرانه ات را می سوزاند. ماه لبخندی زد وگفت: مگر ستاره ها از سوختن دل شهابها متولد نمی شوند؟ پس بگذار من هم یکبار گرمی عشق تورا در کنار خود احساس کنم وبسوزم، شاید که من هم به تکه ای نورانی وعاشق تبدیل شوم...


.: Weblog Themes By Blog Skin :.

تمام حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن می باشد.

پیج رنک

آرایش